محمد زمان دریاباری*
در تاریخ ۲۵ خردادماه، در یکی از سلسله نشستهای صلح و ادبیات به دعوت یکی از دوستان فرهیختهام در انجمن علمی مطالعات صلح ایران در سالن فردوسی خانهی اندیشمندان علوم انسانی حضور یافتم.
یکی از سخنرانان آقای قطب الدین صادقی نمایشنامهنویس و بازیگر سریالهای معمای شاه، کیف انگلیسی و کلاه پهلوی و مدرس دانشگاه صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران بود که هر آنچه در نفی هویت و غرور ملی ایرانیان و مفاخر این مرز و بوم می توانست بر زبان راند و دلهای هر ایرانی را که به عشق ایران می تپید، خونین کرد.
ایشان در این نشست اندیشه جنگ طلبی و سرمشق گرفتن از ستیزه جویی را به ریشههای اساطیری و جدال اهورامزدا و اهریمن گرفته تا نامه نامور شاهنامه و سپس آیین نمایشی تعزیه و در مرحله چهارم به ریشه یابی شعارهایی چون دیو چو بیرون رود فرشته در آید در دوران معاصر نسبت داد و سپس به قهرمانان اساطیری مانند رستم و پادشاهان بزرگ هخامنشی مانند کوروش بزرگ و داریوش بزرگ و خشایارشاه شاه با لحن تند و خیره سرانه تاخت . رستم را شعبان بیمخ کیکاووس و عامل کشتار مازندران معرفی کرد و حتی در حاشیه ی مراسم هنگامیکه با انتقاد حاضرین روبرو شد، اعلام کرد که منشور کوروش بزرگ کپی برداری شده از قانون حمورابی است و در یک سردرگمی آشکار از یکسو منکر وجود کوروش بزرگ به جهت اشاره نشدن به نامش در تاریخ ساسانیان و از سوی دیگر کوروش ذوالقرنین را عامل قتل عامهای گسترده اعلام کرد و داریوش بزرگ را نیز شخصی اعلام کرد که با حقهبازی به پادشاهی رسیده است. در ادامه خشایارشاه را پادشاهی جنگ طلب و شکستخورده معرفی کرد و ملت ایران را شکست خوردگان مدعی و مغرور معرفی کرد که حس برتریجویی دارند و یونانیان را خردمندانی که نقاط ضعف خود را شناخته و در هنر و فرهنگ و ..پیشرفت کرده اند.
در ادامه نیز منتقدین را به بی سوادی متهم کرد و علت افتخار به کوروش را عقدهی حقارت ایرانیان به جهت حمله ی اعراب به ایران اعلام کرد....
شگفت زده و بهتآور بود، یاد آخرین سخنرانیهای احمد شاملو افتادم که در دانشگاه برکلی امریکا به فردوسی موسیقی سنتی و .. حسابی بی حرمتی کرده بود که البته بزرگانی چون اخوان ثالث پاسخش را دادند که «یکی بر سر شاخ بن می برید...»
اما احمد شاملو ادیب و شاعر و پژوهشگر فرهنگ ملی کجا و جناب مستطاب بازیگر و نمایشنامهنویس کجا؟
متعجب شدم که هنوز هم در جامعهی ما هستند اشخاصی که نام استاد دانشگاه را یدک می کشند اما پیرو اندیشه های صادق خلخالی و ناصر پورپیرار هستند. با وجود آنکه تخصص آنها نمایش است اما بی محابا درباره ادبیات اساطیری و تاریخ ایران باستان سخن گفته و فرهنگ ایرانی را ستیزه جو و مغرور معرفی می کنند و هیچ درکی از استوانه حقوق بشر کوروش که نفی بردهداری و بردباری دینی و مذهبی را در زمانیکه انسانها قربانی خدایان می شدند کرده است و تفاوت اساسی آن با متن حمورابی -با مقایسه تطبیقی مفاهیم آن- ندارند.کوروش بزرگ که اعلامیه استقلال آمریکا را توماس جفرسون با الهام از استوانه حقوق بشر وی نوشت.
در شگفت شدم که چرا هیچ فهمی از دادنامه داریوش بزرگهخامنشی و الواح گلی تخت جمشید که بر حقوق و دستمزد کارگر و منع بیکاری و حقوق یکسانزن و مرد در ان پافشاری شده است نشده است؟
انگار گوش آن عالیجناب بر شنیدن اینکه در ماتیکان هزارداتستان در دوران ساسانی بر حق مالکیت زنان نیز تاکید داشته است، بسته شده است. گویی از نظام اداری و مالی و اصلاحات ساختاری دوران داریوش بزرگ و ساخت تخت جمشید با پرداخت حقوق کارگران و ایجاد جاده ها و برقراری رفاه در امپراتوری ایران بی خبر هستند.
و شاید هنوز نمیداند که داریوش بزرگ به انتخاب هفت خانواده شاهنشاهی بر تخت پادشاهی به جای بردیای دروغین یا همان گءومات مغ بنا به گفته هرودوت نشست.
به دلیل عدم شناخت از ریشه های جنگ ماراتن نمیداند که سپاه ایران در زمان داریوش به جهت دسیسهها و شورشها و آشوبسازیهای یونانیان در شهرهای مرزی ایران، به یونان حمله کرد و این در جهت تنبیه حرکتهای آزار دهنده ایشان در قلمروی ایران بود و پس از ضرب شست نشان دادن به اتنی ها که هرودوت نیز به آن اشاره کرده به کشور باز می گردد.
از سپهسالاران بزرگ زن چون ارتامیس بی اطلاع و از فتح و گشایش آتن پایتخت یونان در جنگ ترموپیل به تلافی آتشافروزی اسپارت و آتن در شهر سارد متعلق به ایران و ساخت کانال سویز از سوی مهندس ارتاخه ایرانی در زمان خشایارشاه بی خبر است..
هنوز نمی داند که هر جنگی صلح را به همراه دارد و هنوز به این درک نرسیده که فرهنگ ایرانی سرشار از مفاهیم صلحطلبانه از زمان زردتشت تا کنون با رهنمون پندار کردار و گفتار نیک است و بخش بزرگی از اوستا و وندیدات و بندهشن و گاتها ، در ستایش صلح با هستی و اهورامزدا ست..
هنوز متوجه نیست که شاهنامه به زبان رمز است ..
تو این را دروغ و فسانه مدان
به یکسان روش مر زمانه مدان
کزو هرچه اندر خورد با خرد
دگر بر ره رمز معنی برد..
حجم اندیشه های صلح جویانه شهریار سخن پارسی را در نیافته است که می فرمایند :
چنین است کیهان ناپایدار
در او تخم بد تا توانی نکار
سیه اندرون باشد و سنگدل
که خواهد که موری شود تنگدل
به هر کار فرمان مکن جز به داد
که از داد باشد روان تو شاد…
بپرهیز و خونبزرگان مریز
که نفرین بود بر تو تا رستخیز
از اندیشه های عرفانی فردوسی شناختی ندارد انجا که می فرماید:
تو را از دو گیتی برآورده اند
به چندین میانجی بپرورده اند
نخستین فکرت پسین در شمار
تویی خویشتن را به بازی مدار
جناب استاد هنوز به این درک نرسیده که رستم نماد پهلوانان و اسپهبدان اساطیری است.. و دو مازندران وجود داشت که یکی از آنها در حدود یمن و مصر و شام و دیگری در قسمتهای شمال هندوستان بود و مازندرانی که در شاهنامه است همان مازندرانی است که در حدود شام و یمن و مصر قرار داشت و به طور نمادین کانون تجمع اشرار یا دیوها بوده است که فردوسی حکیم می فرماید:
تو مر دیو را مردم بد شناس
کسی کو ندارد به یزدان شناس
آری، رستم هم جنگجو است و هم صلح طلب، هم عاقل است و هم عاشق. یک شخصیت داستانی است که فراز و فرود دارد نه یک شخصیت واقعی در یک دوره مشخص.
رستم بزرگترین پهلوان شاهنامه در ستایش صلح و نکوهش جنگ می گوید:
کسی کآشتی جوید و سور و بزم
نه نیکو بود تیز رفتن به رزم
همه یافتی، جنگ، خیره مجوی
دل روشنت ز آب تیره مشوی
هنوز جناب صادقی نمیداند که نام کوروش ذوالقرنین در تورات سفر استاتیرا و سفر ارمیا و دانیال نبی به عنوان پدر و رهاییبخش یهودیان از چنگ ستم بخت النصر آمده است..
هنوز از تفسیر سوره کهف به نوشته علامه طباطبایی و ابوکلام آزاد که کوروش را پادشاهی دادگر معرفی کردهاند نیز از کتاب گزنفون به نام سیروپدی یا تربیت کوروش و از کتابهای هومر و پلوتارک در وصف کوروش بی خبر است…
جناب نمایشنامه نویس از حجم بسیار سروده های حکیمانه شاهنامه در ستایش خردورزی و آشتی جویی بی خبر است.
ایرج و کیخسرو و سیاووش را به عنوان بزرگترین نمادهای صلح طلبی و آشتی جویی نمی شناسد .
همان سیاووش که آتش بر وی گلستان شد.
برون آمد از اتش آزاد مرد
لبش پر ز خنده رخش همچو ورد
چو بخشایش پاک یزدان بود
دم اتش و باد یکسان بود
همان سیاووش پاک نهاد که برای صلح میان ایران و توران، با فرنگیس افراسیاب ازدواج می کند و صلح جویترین شخصیت شهنامه است که در نفی ستیزه جویی می گوید :
چه باید همی خیره خون ریختن؟
چنین دل به کین اندر آویختن؟
جناب صادقی گویا نمیداند که در فرهنگ اساطیری کیخسرو می تواند سرمشق حکمرانان برای رها کردن تاج و تخت و قدرت باشد. از عرفان شرقی از خراسان تا آذربایجان و از بایزید بسطامی تا ابوالحسن خرقانی و شمس تبریز و عطار و مولانا وابو سعید ابالخیر بی اطلاع است و این حجم از فرهنگ آشتی جویی را نمی بیند و فرهنگ ایرانی را جنگ جو و مغرور معرفی میکند.
ای کاش بداند و بجای تهدید حاضرین به ترک سالن در برابر انتقادها، پاسخگو باشد و بشنود که فرار رو به جلو پسندیده اهل دانش نیست.
چرا که درک مقام صالح و صابر و صلح با خود و خداو هستی ، از دیرباز در ادبیات فرهنگ و تاریخ ایران بوده و هست. مولانا می فرماید :
من که صلحم دایما با این پدر
این جهان چون جنتستم در نظر
هر دمی بینمجهان را پر نعیم
این مختصر صرفا پاسخ بخشی از سخنان نمایشنامه نویس بازیگر و استاد دانشگاه سوره آقای قطب الدین صادقی بود. و به این سخن هم بسنده می کنم که آنچه خود داریم را نباید در بیگانگان جستجو کنیم. امروزه دیر بشتابیم افزون بر مصادره نظامی گنجوی و پورسینا و ابوریحان بیرونی و مولوی که تاجیکستان و عربستان و ترکیه ایشان را متعلق به خود می دانند ، دیری نمی پاید که کوروش بزرگ و انو شیروان دادگر و فردوسی و دیگر مفاخر ایران را نیز کشور هایی که هیچ افتخار ملی ندارند متعلق به خود بدانند. ای کاش به تعبیر داریوش بزرگ ، کشور ایران از خشکسالی و دروغ در امان باشد.
*وکیل دادگستری و پژوهشگر شاهنامه و تاریخ ایران باستان
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟